۱۳۸۹ بهمن ۸, جمعه

شهر من گم شده است




ما در شهر زندگي مي كنيم. 
بين ديوارها، روی آسفالت سياه، زير آسمان دودگرفته.


ما همين اطراف به دنيا آمده ايم، به مدرسه رفته ايم، دوست داشته ايم، زندگی كرده ايم. همه دلخوشی های ما، همه دوستانمان، همه خاطراتمان ...

  اينجا خانه است.


    


 
اگر كوچك است، اگر بزرگ است، اگر دلگير است، اگر جذاب است،... فرقی نمیكند. خانه ما اين است.


اينجا دنيای ماست.

۴ نظر:

  1. من از این نقاشی هات خوشم اومد به خصوص شهر کمشده و او در رو دوست دارم.

    پاسخحذف
  2. سلام بابا مرضیه اصلا فکر نمی کردم این قدر هنرمند باشی خیلی قشنگ میکشی ها...
    راستی یکی از اون کارای روی طلقت رو اگه می خوای به من هم هدیه بده؟!...

    پاسخحذف
  3. خوشحالم خوشتون اومد. راستي چطور مي شه توی blogspot ادامه مطلب گذاشت؟

    پاسخحذف